آخرین خاطرات دوازده ماهگی رستا جووووووووووون
رستا جان پیشاپیش تولد یک سالگیت مبارک عزیزم عزیزدلم سلام،روزهای پایانی دوازده ماهگیت رو با کلی حرکات خاص و ویژه ازت داریم سپری میکنیم،این روزها مشغله تولدت از یک طرف،شیطنتات هم از طرف دیگه،حسابی منو گرفتار کرده،ایشاالله همیشه از این گرفتاریها باشه عزیزم. خوب اول از کارهات بگم که انگار میدونی داری یکساله میشی و شیطنتات هم با خودت بزرگتر میشن عزیزم،دیشب در حالیکه توی آشپزخانه بودم و بابا هم پای تلویزیون داشت چرت میزد و از شما غافل شده بود وقتی وارد حال شدم تو رو ندیدم این ور نگاه کن اون ور نگاه کن،یهو متوجه شدم در راهرو بسته هست خیلی ترسیدم ،خواستم در رو باز کنم دیدم که پشت در نشستی و چسبیدی به در،آروم آروم د...
نویسنده :
مامان
13:01